فارسى غریب است (1)
مجموعه پیش رو کوششى است در جهت گردآورى دانسته ها و تجارب پیرامون وضعیت تحقیقات اسلام شناسى، ایران شناسى و آموزش زبان فارسى در دانشگاه ها و مراکز علمى کشور آلمان،
نویسنده : محسن پور محسنی
مقدمه:
مجموعه پیش رو کوششى است در جهت گردآورى دانسته ها و تجارب پیرامون وضعیت تحقیقات اسلام شناسى، ایران شناسى و آموزش زبان فارسى در دانشگاه ها و مراکز علمى کشور آلمان، که با نگرشى تاریخى به سیر شکل گیرى و تحول آن آغاز مى شود و با ارائه تاریخچه، جهت گیرى ها و شخصیت هاى تأثیرگذار آن در مقاطع مختلف، سعى دارد تا تصویرى روشن از پیشنیه این تحقیقات ارائه نماید.در بخش دوم، اطلاعاتى درباره دانشگاه ها و اساتیدى که در حوزه تحقیقات اسلام شناسى، ایران شناسى فعالیت مى کنند، ارائه شده است و در بخش پایانى که مهم ترین بخش این نوشتار مى باشد، با نگاهى تحلیلى و با بهره گیرى از دیدگاه هاى صاحب نظران این رشته، مسائل، مشکلات و همچنین راه حل هاى عملى حوزه اسلام شناسى، ایران شناسى و آموزش زبان فارسى در دانشگاه هاى آلمان مورد بررسى قرار گرفته است.
با اذعان به اینکه این نوشتار با بهره گیرى از تجارب، تحقیقات و اطلاعات سه دهه حضور فرهنگى ج.ا.ایران در آلمان تنظیم شده است، مى تواند جامع ترین مطالبى باشد که تاکنون با برداشتى کاربرانه در این باره نگاشته شده است.
سیر تاریخى شرق شناسى، اسلام شناسى و ایران شناسى در آلمان
در حوزه اى خاص از دانشگاه هاى کشور آلمان با مجموعه اى گوناگون از مفاهیم و نام هاى ایران شناسى، ترک شناسى، عرب شناسى، شرق شناسى، اسلام شناسى و... مواجه هستیم که همه آنها بیانگر یک رشته خاص هستند.به عبارت دیگر، این مجموعه متکفل پرداختن به دین، تاریخ، فرهنگ، زبان و گاه سیاست خاور نزدیک است. بنابراین، تمامى مفاهیم و نام هاى فوق زیرمجموعه هایى از یک رشته دانشگاهى تحت عنوان شرق شناسى است.
شرق شناسى در وهله نخست به دو بخش شرق شناسى قدیم و شرق شناسى جدید تقسیم مى گردد. شرق شناسى قدیم در یک تقسیم بندىِ ریزتر به سه شاخه زبان شناسى تاریخى (فقه اللغه)، آسورشناسى و سامى شناسى تقسیم مى شود.
شاخه هاى مختلف شرق شناسى را مى توان این گونه به تصویر کشید:
الف: شرق شناسى قدیم1. زبان شناسى تاریخى (فقه اللغه)؛
2. آسورشناسى؛
3. سامى شناسى.
ب: شرق شناسى جدید:
1. اسلام شناسى؛
2. ایران شناسى؛
3. عرب شناسى؛
4. ترک شناسى؛
5. زبان شناسى تاریخى (فقه اللغه)؛
6. سامى شناسى.
موضوع شرق شناسى:
موضوع اصلىِ تحقیقات شرق شناسى عبارت است از مباحث فقه اللغه تاریخى، ساختار صرفى و نحوى زبان هاى شرقى و تنظیم فرهنگ هاى لغت. آنها، هم به مسائل مربوط به صدر اسلام توجه دارند و هم به مسائل شرق متأخر. همچنین در نظر آنها مباحث فقه اللغه به منزله مدخل و وسیله اى براى مطالعات شرق شناسى است، نه به عنوان هدفى که فى نفسه اصالت دارد.
در کشور آلمان در 25 دانشگاه، دروس شرق شناسى ارائه مى شود، که عمده توجه آنها به مباحث فقه اللغوى است. دانشگاه هایى که برخلاف جریان عمومى موجود به مسائل معاصر مشرق زمین توجه دارند، عبارتند از: دانشگاه برلین، هامبورگ، بن، بوخوم، بامبرگ، توبینگن و فرایبورگ.
چنین توجهى پدیده اى است که از حدود 32 سال پیش آغاز شده است. دانشگاه لایپزیک که در آلمان شرقىِ سابق عهده دار تربیت متخصصین حزبى در زمینه شرق شناسى بود، هم اکنون بر مباحث فقه اللغوى تمرکز یافته است. شرق شناسى، به عنوان یک رشته علمى، متأثر از دوره رمانتیک، در قرن 19 در آلمان تثبیت یافت و ترجمه هاى آلمانى اشعار فارسى و عربى الهام بخش برخى از شعراى آلمان در خلق آثار ادبى گردید، که مقدم بر همه آنها »دیوان غرب شرقى« گونه است.
آنها در اشعار شرقى بدین نکته وقوف یافتند که در سراسر فرهنگ مبتنى بر شعر شرق مى توان التزامى به آداب و ارزش هاى سنتى یافت، که سرانجام، مجموع تلاش هایى است که در قالبى زیبا در این جهت صورت مى گیرد. بدین ترتیب در انظار و افکار عمومى مغرب زمین این تلقى از شرق به وجود آمد که مشرق زمین محلى غریب، رویایى و آمیخته به راز و رمز است.
در آغاز، کرسى هاى شرق شناسى آلمان توسط نجبا و اشراف زادگان مورد حمایت مالى قرار مى گرفت. شرق، متضمن بهره اى براى فیلسوفان عصر روشنگرى نیز بود. بدین معنى که فیلسوفان سکولار این دوره، مشرق زمین و خصوصاً اسلام را - که مورد بغض شدید کلیسا بود و دشمن شماره یک آن تلقى مى شد - به عنوان حجتى علیه نفوذ فرهنگ دینى - مسیحى و حاکمیت آن بر نام هاى مطلق گر، که مبتنى بر مشروعیت دینى بودند، اقامه مى کردند. آنها چنین استدلال مى کردند که چرا این حکومت، خود را به عنوان نقطه اوج تاریخ تمدن بشر قلمداد مى کند، در حالى که در سرزمین هایى غیر از اروپا مدل هاى حکومتى کاملاً متمایز از فرهنگ و سیاست اروپا به وجود آمده است. و در یک کلام مى توان تلقى آن دوره از مشرق زمین را چنین بیان کرد: "نور از مشرق مى آید".
دگرگونى در مفهوم شرق شناسى:
با گذشت زمان در چگونگى فهم اروپاییان از مشرق زمین تحولاتى به وجود آمد. امروز مشرق زمین مترادف با تعصب و عدم عقلانیت به شمار مى آید.در پدید آمدن این تفکر، جنگ هاى استعمارى و تبلیغات مربوط به آن نقش قابل توجهى داشته است. با سرعتى زیاد، در اواسط قرن اخیر، تصویر اروپا از مشرق زمین لخت و منجمد گردید. شرق شناسى به عنوان ابزارى در دست استعمار، به ویژه انگلستان و فرانسه درآمد. اما در آلمان مطالعات فقه اللغوى عرصه را بر ادبیات شعرى تنگ و در این میان مطالعات تاریخى مربوط به مشرق زمین با استفاده از متدهاى علمى به عنوان یک علم تثبیت شد.تا دهه 60 میلادى تحول چندانى در این وضع پدید نیامد. بحران نفتى آن سال ها علایق جدیدى از نوع سیاسى و اقتصادى به مشرق زمین و خاورمیانه پدید آورد. مؤسّسه ها و مراکز جدیدى تأسیس گردیدند که عمدتاً به شرق معاصر توجه داشتند. در روش شناسى مطالعات جدید، تنوع بسیار دیده مى شد. حتى مى توان گفت که جریان غالب، متشکل از اساتید دلبسته به جامعه شناسى بود.
تحصیل در رشته اسلام شناسى (شرق شناسى) مستلزم فراهم آوردن مقدمات فراوانى گردید. فراگیرى زبان عربى الزامى است و دانشجو مى بایست علاوه بر آن، یکى از زبان هاى فارسى یا ترکى را نیز انتخاب کند و زبان هاى فرانسوى و انگلیسى نیز پیش فرض غیرمذکور این رشته اند. در برخى از دانشگاه ها براى گذراندن دوره دکترى، علاوه بر اینها زبان لاتین نیز اضافه مى گردد. بدست آوردن وقوف لازم به زبان مطابق با اهداف، مستلزم سالیان متمادى مطالعه و آموزش است که منجر به ترک تحصیل بسیارى از دانشجویان مى گردد.
از صد دانشجویى که این رشته را آغاز مى کنند، تنها ده نفر مى توانند آن را به پایان برسانند و شاید دو یا سه نفر تصمیم مى گیرند که تا اخذ رتبه دکترى پیش بروند.
مواد آموزشى این رشته ها چیست؟ با مراجعه به فهرست دروس دانشگاه بامبرگ به این مواد برمى خوریم: عرفان اسلامى، مبانى تاریخ فرهنگ اسلامى در عصر جدید، جامعه شهرى مراکش، اسلام در آلمان در موقعیت کنونى و مسائل آن.
تمام موضوع هاى درسى جالب و جذاب اند. فارغ التحصیلان رشته اسلام شناسى بر حسب تخصص ویژه اى که دارند، در مشاغل دیپلماتیک، حقوقى، اقتصادى، علمى، روزنامه نگارى، مؤسسات انتشاراتى و فرهنگى به کار مى پردازند. در آینده این رشته، تصویر چندان معیّن و مشخصى از نوع اشتغال حرفه اى وجود ندارد.اشتغال تابعى از اقبال و توانایى دانشجویان فارغ التحصیل است.
فقه اللغه ایرانى
حال با توجه به تصویرى که از شرق شناسى در آلمان ارائه گردید، با محور قرار دادن ایران شناسى، به بررسى شاخه ها و گرایش هاى مختلف آن در دانشگاه هاى آلمان مى پردازیم.ایران شناسى در کشورهاى آلمانى زبان، برخلاف ترتیباتى که در اکثر کشورهاى دیگر معمول است، در رشته هاى دانشگاهى متمرکز نیست. در نتیجه براى »بازسازى« یا »بازبینى« تاریخچه مطالعات ایران شناسى در این کشورها، به ناگزیر باید در رشته هاى مطالعاتى و دانشگاهى متعددى کاوش کرد. نتایج مجزا و منفردى که در این کاوش به دست مى آید، در کنار هم طیف رنگارنگى از مطالعاتِ ایران شناسى در آلمان و اتریش و سوییس را باز مى نماید.
زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى
یگانه رشته دانشگاهى در حوزه زبان آلمانى که نام »ایران« را با خود یا بر خود دارد، همان رشته »زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى« (یا به قول آلمانى زبانى ها IRANISTIK است. این رشته دانشگاهى سالیان دراز قلمرو انحصارى زبان ها و لهجه هایى تلقى مى شده است، که به گروه زبان هاى ایرانى تعلق داشته اند.از نظر روش شناسى، توجه اصلى رشته IRANISTIK به زبان شناسى و فقه اللغه معطوف است. اکثر محققان این رشته، اگر نخواهیم بگوییم همه آنها، حتى امروزه نیز همین تعریف را براى این رشته مى پذیرند و بنابراین، ترجمه کردن اصطلاح آلمانى IRANISTIK که در آن زبان، معادل واژه IRANISTIK انگلیسى است، به »مطالعات ایرانى« یا IRANIANSTUDIES معمولاً باعث بد فهمى هایى مى شود. ترجمه درست یا نادرست تر اصطلاح مزبور اگر نقل به معنا شود »زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى« است.
مطالعات جدید ایرانى در زبان آلمانى از اوایل قرن نوزدهم میلادى، یعنى از وقتى که »گئورگ فردریک گروتفند«، معلم ریاضى ساده و بعدها متخصص زبان شناسى زبان هاى کهن از دانشگاه گوتینگن، توانست رمز نوشته هاى خط میخى کتیبه هاى »بیستون« در نزدیکى کرمانشاه را کشف کند، باب شد. مطالعه در باب زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى کمابیش در قیاس با زبان شناسى یا مطالعه در فقه اللغه هندى و در کنار آن پیش مى رفت. بخش اعظم توجهى که زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى در میان روشنفکران و متفکران آلمانى برانگیخت، ناشى از روابط و پیوندهاى نزدیک هند و اروپایى و زبان شناسى تطبیقى بود.
مطرح شدنِ منشأ تاریخى و زبانى قوم ژرمن - یعنى اصل مردم آلمان - تحقیق در مشابهت هاى میان زبان هاى هند و اروپایى، یکى از زمینه هاى مهم مشابهت ها و اشتراکات زبانى و وجهى از پیوندها و اشتراکات عمیق تر قومى و نژادى میان اقوام »هند اروپایى« است. لذا سعى مى شد که براین اساس نژاد اصیل و اولیه قوم، اصطلاحاً آریایى شناخته و بازسازى شود. این تلاش ها در قرن نوزدهم و در تکاپوى گسترده ناسیونالیست هاى آلمانى براى یافتن مبناى ما قبل تاریخى دعاویشان متبلور گردید. برخلاف آنچه در مورد قدرت هاى دیرین استعمارى، مثل فرانسه و انگلیس مشهود بوده، در آلمان توجه عمومى به زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى اساساً ناشى از انگیزه هاى اقتصادى و میل به سلطه مستقیم و بلاواسطه نبود، بلکه انگیزه سیاسى توجه به موضوعات ایرانى، مبنایى ذهنى و مرامى داشت. تفحص در فقه اللغه ایرانى، دست کم گاهى به عنوان مشارکتى در جستجوى ریشه هاى »آریایى« قوم ژرمن تلقى مى شد.
این عنصر آریایى، به ویژه در آلمان، نقشِ مهمى در انگیزش مطالعات و تحقیقات ایرانى ایفا کرد و تا دیر زمانى همچنان مقرون به تعهد عالمانه و آرمانى براى نیالودن تحقیقات علمى »ناب« به اغراض و شوائب دنیوى و مبتذل، باقى ماند. توجه و تعلق خاطر عمومى و در عین حال سیاسى آلمان ها به ریشه و خواستگاه هاى »آریایى« محیط کاملاً مناسبى براى رشد سالم ثمرات فقه اللغه ایرانى در آلمان فراهم آورد.
به برکت این ثمرات کهن و جهت گیرى هاى منحصراً زبان شناسانه آن، محققانى که در این زمینه مشغول تحقیق بودند، هیچگاه وارد کشاکش هاى سیاسى نشدند حتى زمانى هم که موضوع تحقیق این محققان به نحوى به زبان هاى جدید مربوط مى شد، باز با این زبان ها چنان مواجه مى شدند که گویى این زبان ها نیز به لحاظ ارزش تاریخى، هم دوش زبان هاى فارسى باستان و اوستایى است، نه زبان هاى زنده رایج در جهان امروز. بنابراین مى توان گفت که نحوه تلقى در همه محققان ایران شناس آلمانى زبان، بیش از بقیه ایران شناسان جهان بوده است.
با عنایت به همین امر است که مى توان دریافت، بسیارى از متخصّصان زبان هاى باستانى و زبان شناسى با حوزه مربوط به فقه اللغه زبان هاى ایرانى همکارى ندارند و تنها گروه هاى مطالعات هند اروپایى کار مى کنند. با این حال، بسیارى از آنها همچون »مانفرد مایرهوفر« در وین »کارل هوفمان« در آرلانگن، »هلموت هومباخ« در ماینتس، »برتفیلد شلرات« در برلین، و »رودیگر اشمیت« در زاربروکن حقاً از محققان ایران شناس واقعى اند.
ایران شناسى در آلمان شرقى:
سنت مطالعه در زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى در جمهورى دموکراتیک آلمان سابق نیز همچنان تداوم یافت. نمایندگان این سنت مطالعاتى اکثراً شاگردان استاد برجسته فقه اللغه ایرانى؛ یعنى »هاینریش یونکر« در سال هاى اخیر بودند. این رشته مطالعاتى به دانشگاه هومبولت در برلین شرقى نیز منضم شد و مانفردلورنتس آن را تدریس مى کرد. »بزرگ علوى« نویسنده مشهور ایرانى نیز در سال هاى زیادى در همین گروه فعالیت مى کرد.جالب است که تحقیقات زبان شناختى محققان ایران شناس هومبولت، برخلاف آنچه در آلمان غربى سابق مشهود بوده، عمدتاً متوجه زمان حاضر است و مهم تر از آن اینکه جنبه هاى علمى دارد و این خود بازتاب و بیانگر تصور خاصى از علم و تحقیق در جمهورى دموکراتیک آلمان است که تفاوت هاى اساسى با سنت رایج در آلمان فدرال دارد.
اهتمام اصلى محققان ایران شناس جمهورى دموکراتیک آلمان به مسئله فرهنگ نویسى و دستور زبان فارسى معطوف بوده و فرهنگ فارسى علوى و لرونتس، و دستور زبان پشتو از نتایج آن شمرده مى شود. به ادبیات فارسى نیز توجه زیادى مى شده و ترجمه هاى فراوانى که از آثار فارسى به زبان آلمانى به عمل آمده، حاصل این گرایش بوده است. یکى از مهم ترینِ این آثار، کتاب »تاریخ و تطور ادبیات نوین ایران« (1964) نوشته بزرگ علوى است. این کتاب، که بعد از گذشت بیش از دو دهه همچنان جامع ترین و مفصل ترین اثر درباره ادبیات جدید ایران است، هنوز به زبان انگلیسى ترجمه نشده است.
سومین زمینه مورد علاقه ایران شناسان جمهورى دموکراتیک آلمان سابق، تحقیق و مطالعه درباره زبان هاى ایرانى جدید متداول در جمهورى هاى استقلال یافته شوروى، مثل زبان آسى و تاجیکى است.
دومین مرکز مطالعه در فقه اللغه ایرانى در ساحت سنتى »گروه فقه اللغه ایرانى« در آکادمى علوم جمهورى دموکراتیک آلمان سابق بوده، که زیر نظر »ورنرزوندرمن« فعالیت مى کرده است. این گروه، تحقیقات خود را بر روى مجموعه اى موسوم به »متون تورفان (طرفان)« متمرکز کرده بود، که حاوى اسناد و متون بازیافته دین مانى توسط گروه هاى کاوشگر آلمانى اعزامى به تورفان در آسیاى مرکزى در سال هاى قبل از جنگ اول جهانى بوده است. بخش اعظم این متون و اسناد در برلین شرقى نگاهدارى مى شده است.
آلمان غربىِ سابق داراى سه گروه دانشگاه بود، که همچنان در هامبورگ، گوتینگن و برلین غربى در رابطه با موضوع زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى کار مى کنند. در هامبورگ زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى را »رونالدامریک« درس مى دهد، که متخصص در زبان هاى ایرانى میانه، کردى و پشتو است.
در برلین نیز این رشته را »گونبر گوبرخت« تدریس مى کند، که تحقیقاتش را در زبان هاى ایرانى کهن، میانه و جدید، بسط داده و در زبان کردى نیز تحقیق مى کند.
به رغم تداوم این سنت ها، در طول سال هاى قرن بیستم، تحولات قابل توجهى در تصور آلمان ها از مطالعات ایرانى رخ داده است.
مطالعات ایرانى به عنوان بخشى از »اسلام شناسى« (Islamwissenschaft) و مسأله مطالعات شرقى:
در قرن نوزدهم در دانشگاه هاى کشورها و سرزمین هاى آلمانى زبان، معمول بود که مطالعات زبان شناسى در همه زبان هاى غیر اروپایى (یعنى زبان هاى آفریقایى و آسیایى) را تحت عنوان »مطالعات شرقى« طبقه بندى کنند، که نمایندگان و محققان در این زمینه، همگى خود را »شرق شناس« مى نامیدند.ایران شناسان نیز از این قاعده مستثنى نبودند. با این حال، در پایان قرن نوزدهم، زمینه هاى تحقیقاتى فرعىِ متعددى، به روشنى از یکدیگر تمایز یافتند و بدین ترتیب زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى به عنوان یکى از زمینه هاى تحقیقاتى مستقل، همچون هندشناسى، ترک شناسى، زبان شناسى سامى و فقه اللغه عربى ظاهر گردید.
در میان عامّه غیرمتخصص آلمانى زبان ها، هنوز هم به همه این رشته ها و زمینه هاى تحقیقاتى متمایز از هم، همان »شرق شناسى« (Orientalistik) گفته مى شود. با این حال، کسى که امروزه در سرزمین ها و کشورهاى آلمانى زبان، خود را »شرق شناس« بنامد، مرادش این است که در زبان هاى غیر اروپایى، به خصوص در زبان هاى آسیا و شمال آفریقا، تحقیق و مطالعه مى کند.
اسلام شناسى به عنوان یک رشته مطالعاتى منتظم از بطن شرق شناسى سر برآورد، اما آشکارا عناصرى از زبان شناسى و سایر موضوعات و روش ها را در خود فراهم داشت. این رشته یا زمینه مطالعاتى برخورد زبان شناسانه با زبان هاى عربى، فارسى و ترک را با سؤال هایى ماهیتاً دینى درباره اسلام و نیز تاریخ و ادبیات خاورمیانه درهم تنیده بود.
در قرن بیستم میلادى، متدلوژى یا روش شناسى تحقیق درباره اسلام به مدد رشته هاى علوم سیاسى، تاریخ و انسان شناسى فرهنگى و اجتماعى توسعه یافت و در بسیارى از دانشگاه ها رهیافت ها و مفاهیم بسیار متنوع و بدیعى در مطالعات اسلامى مطرح شد، که مشخصه این گرایش کلى، تلاش فزاینده براى غلبه بر میراث زبان شناسانه شرق شناسان در یکى جلوه دادن این زمینه مطالعاتى با زبان شناسى و فقه اللغه است.
در آلمان، اسلام شناسى همواره بر مدار منابع و زبان عربى استوار بوده است. این درست نقطه مقابل گرایشى است که در اتریش در زمینه مطالعات اسلامى شایع است؛ چرا که رویارویى ودرگیرى هاى چند قرنى خاندان هابسبورگ با امپراتورى عثمانى باعث شده بود که عده اى از شرق شناسان اتریشى قرون نوزدهم و بیستم میلادى توجه عمده خود را به جاى عربى به زبان ترکى معطوف کنند و این امر ایشان را به »کشف« زبان فارسى به عنوان مهم ترین زبان فرهنگى امپراتورى عثمانى رهنمون کرد. »یوزف فن هامر پورگشتال«. محقق برجسته اتریشى، براساس همین گرایش، سنت مطالعاتى را در این کشور پایه ریزى کرد، که بعدها به آلمان نیز سرایت یافت.
شاخصه مهم این سنت مطالعاتى، توجه جدى به تاریخ و نیز ادبیات خاور نزدیک اسلامى در قرون میانه و جدید، با تأکید عمده بر زبان ترکى و در مرتبه بعد زبان فارسى است. البته روشن است که زبان عربى حتى در این سنت نیز جایگاهى جدى داشته و از یاد نرفته است. به همین قیاس، دین اسلام نیز در این سنت مطالعاتى به عنوان جریانى که از نظر تجربى پیامدهاى مهمى داشته است، تلقى و بررسى مى شود و به ندرت به عنوان موضوعى جداگانه مورد تحقیق و مطالعه قرار مى گیرد. با این حال نمایندگان این سنت و نسل هاى بعدى ایشان خود را در وهله نخست اسلام شناس و شرق شناس مى دانند و آنگاه محققى که کمابیش دستى نیز در زبان شناسىِ کاربردى زبان هاى شرقى دارد، تا همین اواخر، تاریخ و ادبیات ایران اسلامى را به ندرت موضوع تحقیق مورخان حرفه اى و یا محققان حوزه ادبیات قرار مى داد.
البته این وضع داراى محاسن و معایبى است که از جمله مزایا و محاسن آن یکى این است که محققان بناگزیر و بنا به سنت، اطلاعاتِ ارزشمند و قابل توجهى درباره زبان ها، منابع و متون اولیه حوزه بررسى خود دارند. و یکى از مهم ترین معایب این وضع نیز آن است که همان محققان خیلى دیر و آن هم نه آنچنان که باید، بر آن مى شوند که با پیشرفت هاى نظرى و مسایل جدید، با زمینه هاى کلى تاریخ و ادبیات آشنا کردند و چه بسا اصلاً در این صدد برنمى آیند.
از طرف دیگر، عدم توجه متخصصان مجرب و کارآزموده تاریخ و ادبیات به تاریخ و ادبیات ایران اسلامى باعث مى شود که همان نحوه دیرین تحقیق کلاً به عنوان یگانه راه و رهیافت مطالعه درباره تاریخ و ادبیات ایرانى - اسلامى باقى بماند.
در این میان تنها جمهورى دمکراتیک آلمان است که توانسته تا حدودى بر این مشکل فایق آید. در این کشور مطالعه درباره ادبیات ایران، مشغله اصلى ایران شناسان بود. اما به تاریخ ایران، که باید از جمله زمینه هاى مورد علاقه مورخان باشد، چندان توجهى نمى شد. این بى توجهى به ایران و اسلام در سایر رشته ها، مثل جغرافیا، علوم سیاسى، انسان شناسى فرهنگى و اجتماعى، باستان شناسى، و تاریخ هنر مصداق ندارد. با این حال، در نتیجه این تقسیم کار، مشکل بتوان محققانى را در این زمینه ها یافت که قابلیت هاى زبانى یا زبان شناسانه شان بتواند با قابلیت هاى زبان شناسانه اسلام شناسان برابرى کند.
ویژگى مشخص دیگر این وضع که هم جنبه هاى مثبت دارد و هم جنبه هاى منفى، آن است که بسیارى از اسلام شناسانى که در تحقیق درباره ایران مشارکت مى کردند، توجه خود را منحصر به مسایل مربوط به ایران معطوف نمى کردند. این وضع یا گرایش تا مدت هاى مدیدى باعث شده بود که به حساب ایران و موضوعات و مسایل عربى تأکید شود. در همین احوال، مطالعه درباره زبان، تاریخ و فرهنگ امپراتورى عثمانى و ترکیه، خود به زمینه مطالعاتى مستقلى در کشورها و سرزمین هاى آلمانى زبان تبدیل گردیده است.
فراهم آمدن این زمینه جدید مطالعات عثمانى، حاصل همکارى محققان ترک شناس با اسلام شناس بوده است، که به مسایل و موضوعات عثمانى بى علاقه نبوده اند.
عرصه مطالعات اسلامى - ایرانى نیز تحول مشابهى رخ داده است. هر چند اینکه نتایج همکارى هاى محقق ایران شناس با اسلام شناسان در این عرصه هنوز به اندازه حاصل این همکارى در مورد ترکیه امیدوارکننده و رضایت بخش نیست.
در نتیجه همه این امور و عوامل، هنوز مطالعه درباره زبان ها، تاریخ و فرهنگ ایران دوره اسلامى، به عنوان یک رشته مشخص تحقیقاتى، مبانى روشن و منتظمى نیافته است.
این جهات و جوانب مختلف ایرانى تاکنون همواره در متن مطالعات زبان شناختى و فقه اللغه ایرانى و یا بیشتر از آن در متن مطالعات اسلامى مورد تحقیق قرار مى گرفته اند و اغلب هم توجه جدى و جداگانه چندانى به آنها نمى شده است. تحولاتى که از سال 1979 به این سو در مطالعات ایرانى (در کشورهاى آلمانى زبان) روى داده این وضع را به روشنى نشان مى دهد. دشوارى هاى برقرارى ارتباط با محققان، نهادها و مؤسسات تحقیقات ایرانى در سال هاى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى باعث گردیده تا بسیارى از اسلام شناسان آلمانى زبان که پیشتر به تحقیق و مطالعه درباره ایران بى علاقه نبوده اند توجهشان را بیشتر به جانب موضوعات و مسایل اعراب معطوف بدارند، همچنان که برخى از ایران شناسان آلمانى زبان نیز (به سبب همین دشوارى ها) علاقه و توجهشان را از مسایل و موضوعات معاصر ایران به موضوعات و مطالب تاریخ باستان ایران برگردانده اند.
اعتناى اسلام شناسان و ایران شناسان آلمانى زبان به زبان، تاریخ و فرهنگ ایران دوره اسلامى:
سابقه گرایش نسبتاً نیرومند آلمانى ها به تأکید بر روى زبان ها، تاریخ و فرهنگ در مطالعات اسلامى و ایرانى را باید در نیمه نخست قرن بیستم جستجو کرد. در میان محققانى که توجه جدى ترى به زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى داشته اند، هانیس هایندریش شیدر، ولفگانگ لنتس و والتر هینتس از دیگران مشهورترند. شیدر در سال هاى پیش از جنگ دوم جهانى استاد زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى در دانشگاه برلین بود و بعدها به گوتینگن رفت. هینس نیز تا دهه 1970 استاد زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى در گوتینگن بود و لنتس سال هاى متمادى همین سمت را در دانشگاه هامبورگ داشت.به نظر هر سه اینها، در همان اوایل دهه 1930 و حتى پیشتر از آن، محدود کردن سنت مطالعات ایران شناسى به زبان شناسى محض، زیاده تنگ نظرانه آمد. شیدر حوزه عمل خود را به مطالعه درباره مسایل تاریخ عمومى و بررسى تطبیقى تمدن ها توسعه داده بود و درباره سهم ایران در تطور تمدن بشر نیز تحقیق مى کرد. باید خاطرنشان ساخت که دقیقاً از رهگذر همین نحوه برخورد با مطالعات ایرانى بود، که موضوعات قرن نوزدهمى فوق الذکر و بخصوص عطش یافت آبشخورها و منشأهاى اولیه »نژاد آریایى« بار دیگر در هیأت نوینى مطرح گردید و همین جریان، بناگزیر شیدر را به مفاهیم فرهنگى ایدئولوژى ناسیونال سوسیالیستى نزدیک ساخت.
ولفگانگ لنتس بیش از هر امر دیگرى مشتاق بود که زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى را با استفاده از روش ها و سؤالاتى که به علوم اجتماعى و انسان شناسى مربوط مى شد، تقویت کند.
هدف واقعى مطالعه در زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى از نظر او عبارت بود از: تحقیق در پیشنیه اوضاع و احوال اجتماعى - فرهنگى مردم ایران. به زعم او تحقیق در این مطالب مى تواند به زبان شناسى و فقه اللغه، که دیگر از نظر او هدف غایى نیست، بلکه خود وسیله وصول به یک هدف واقعى دیگر است، معناى تازه اى ببخشد.
والتر هینتس در سال 1936 کتابى تحت عنوان »ظهور ایران به عنوان یک دولت ملى در قرن پانزدهم« منتشر کرد و با این کار در آلمان راه تازه اى در مطالعه تاریخى در باب ایران اواخر قرون وسطى گشود. این نخستین بارى بود که او درباره موضوعى تحقیق مى کرد که در جاى دیگر، یعنى روسیه مطالعه آن آغاز شده بود.
معطوف شدن توجه جدّى محققان تاریخ روسیه تزارى به ایران، بى شک با علایق استعمارى نیرومند امپراتورى روسیه در آسیاى مرکزى و ایران مربوط بود. با این حال تحول خاص این توجه در میان شرق شناسان روسیه و تعلق خاطرى که در میان ایشان نسبت به تاریخ ایران پدید آمد، نیز همان اندازه اهمیت داشت.
از رهگذر عنایت جدى محققانى، همچون خانیکف، »دورن«، و از همه مهم تر »و.بارتولد« به این جریان، مکتب برجسته اى در مطالعات تاریخى درباره ایران و آسیاى مرکزى در بطن مطالعات روس ها درباره اسلام پدید آمد. واز این رهگذر، شخصیتى که بیش از همه در انتقال سنت این مکتب مطالعاتى به فرانسه، کشورها و سرزمین هاى انگلیسى زبان نقش داشت، کسى جز ولادیمیر مینورسکى نبود.
در آلمان، والتر هینتس با تحقیقات تاریخى خود درباره ایران دوره قرون وسطى و اوایل عصر جدید، سنت دیرپایى در مطالعات ایرانى به وجود آورد، که هم شامل زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى مى شد و هم شامل اسلام شناسى. هانس روبرت رومر و برتولد اشپولر از همان ابتداى این جریان با هینتس و براى او کار مى کردند، که بعدها رومر به مقام استادى درس (تاریخ) اسلام در دانشگاه فرایبورگ رسید و سال ها در این مقام ماند، در حالى که علایق خاص و مشخص اپولر در زمینه مطالعات ایرانى به محدوده زمانى اوایل عصر اسلامى تا پایان دوره مغول محدود گردید، رومر همچون خود هینتس، بیشتر در مورد خاندان ها و سلسله هاى بعد از مغول، مثل تیموریان و ترکمانان، تا سقوط صفویه در اوایل قرن هجدهم میلادى به مطالعه پرداخت.
این اقدامات و تحقیقات، تاریخ ایران در دوره اى قبل از عصر جدید را در سال هاى بعد از جنگ جهانى دوم به صورت حوزه مطالعاتى ارزشمند و بالنسبه گسترده اى در دانشگاه هاى آلمان درآورد. برخلاف وضعى که در مورد مطالعات درباره عثمانى رخ داد، هیچ کدام از سه محقق ایران شناسى اخیرالذکر بر آن نشدند که مطالعه در تاریخ ایرانِ دوره اسلامى را به رشته مطالعاتى مستقلى تبدیل کنند، در حالى که هینتس تأکید بر نگرش تاریخى را وسیله توسعه به حق حوزه مطالعات ایرانى مى دانست.
ابشولر و رومر چشم انداز تاریخى را وسیله گسترش دامنه مطالعات اسلامى مى شمردند. هینتس پس از سال 1960بیش از پیش به موضوعات ایران باستان علاقه یافت و تا حدود بسیار زیادى از مطالعات پیشین خود درباره تاریخ ایران در قرون وسطى و دوران پیش از عصر جدید دست کشید. علاقه روز افزون او، از آن پس به مطالعه درباره تمدن و زبان هاى هخامنشیان و ایلام باستان بیشتر شد.
وجه امتیاز رومر - جداى از کارى که در مورد تاریخ ایران کرده - تحقیق گسترده اى بود که در تاریخ مصر اواخر قرون وسطى، بویژه در دوره ممالیک انجام داده است. اما ابشولر هیچ گاه رشته پیوند علایق ایرانى خود را به تعلق خاطر آشکارش به تاریخ دینى اسلام و نیز ترک شناسى نگسسته است. او و رومر هر دو همواره درصدد بوده اند که در تحقیقات ونیز دروس خود سراسر عرصه اسلام شناسى را بشناسانند. رهیافت و نگرش چند وجهى ایشان، که آن را به شاگردان خود نیز انتقال داده اند، براى خود مزایایى دارد، اما در عین حال، این رهیافت و نگرشِ چند وجهى جنبه یا جنبه هاى ابهام انگیزى نیز دارد، که عملاً سبب گردیده این مکتب مطالعاتى در اسلام شناسى و فقه اللغه زبان هاى ایرانى به رسمیت شناخته نشده باشد. بازتاب هاى این امر را مى توان در انتخاب جانشینان دانشگاهى سه استاد مزبور دید. در دانشگاه گوتینگن جاى هینتس را ایران شناس برجسته اى گرفت، که در فقه اللغه متبحر بود و دلبستگى شدیدى به تحقیق در زبان هاى کهن ایرانى داشت، در حالى که رومر و اشپولر کرسى هاى خود را به نمایندگان ممتاز اسلام شناسى واگذاشتند. به هر حال هیچ یک از این جانشینان همه اهتمام خود را مصروف تحقیق در زبان ها، تاریخ و فرهنگ ایران دوره اسلامى نکرده اند. در حال حاضر تنها دو دانشگاه در آلمان وجود دارد که تحقیق و مطالعه نهادى درباره تاریخ و فرهنگ و جامعه ایران در دوره اسلامى در آنها کمابیش جدى گرفته مى شود: یکى از این دانشگاه ها همان توبینگن است که رهبرى این مطالعات را »هاینتس گایوبه« بر عهده دارد و دیگرى دانشگاه برلین غربى است که اداره مطالعات ایرانى در آن با »برت گ.فراگنر« بود. با این حال، تلاش هایى که براى قبولاندن شایستگى مطالعات ایرانى براى تبدیل شدن به یک رشته کامل عیار دانشگاهى در چارچوب ایران شناسى مى شده است، همچنان بى وقفه ادامه دارد.
روند مطالعه درباره تمدن ایرانى به عنوان بخشى از مطالعات اسلام شناسانه
الف) ادبیات
یکى از برجسته ترین چهره ها در زمینه مطالعات اسلام شناسانه در آلمانِ قرن بیستم »هلموت ریتر« است. او تحقیق در زبان شناسى، فقه اللغه و نیز تجزیه و تحلیل علمى اسلام را از لوازم ضرورى فهم فرهنگ سنتى اسلام مى دانست و لذا گستره تحقیقات و مطالعاتش از صرف پرداختن به موضوعات و مطالب ایرانى یا فارسى بسیار فراتر مى رفت.او هر گاه مى خواست توجه خود را به نحو جدى به مطالعه درباره ایران معطوف بدارد، بیشتر درباره فصول مشترک ادبیات با اسلام و یا به عبارت دقیق تر، شعر و تصوف تحقیق مى کرد.
نوع نگرش و رویکرد او به شعر ایرانى و (عمدتاً) تصوف ایرانى، به صورت سرمشقى براى شاگردان او و نیز نسل هاى بعدى اسلام شناسان آلمانى زبان درآمد. محققان ایران شناس و اسلام شناس آلمانى زبان کنونى، مدیون تحقیق بسیار ارزشمند او درباره مجاز و استعاره در شعر نظامى (1927) و نیز اثر عظیم و ماندگار او تحت عنوان »دریاى جان« (1955) هستند که تحقیقى بسیار ممتاز درباره اصطلاحات و تعابیر ادبى و دینى حوزه هاى عرفانى و صوفیانه فریدالدین عطار است.
در سال هاى اخیر، »فریتس مایر« اسلام شناس برجسته سوئیسى و از اساتید دانشگاه بال، در همین زمینه ها با مطالعه اشتغال داشته است.
خانم »آنه مارى شیمل« محقق برجسته آلمانى، که بیشتر به مطالعات اسلامى اشتغال داشت نیز در کارهاى خود توجهى جدى به شعر و عرفان ایرانى مبذول داشته است. او بیشترِ آثار خود را به زبان انگلیسى نوشته و لذا در میان محققان و کتابخوان هاى انگلیسى زبان، به خوبى شناخته شده است. یکى از امتیازات خاص آثار او توجهى است که وى در آنها به تأثیر عنصر هندى در ادبیات فارسى کرده است.
در میان محققان و وابستگان به محافل روشنفکرى غیردانشگاهىِ آلمانِ غربى (سابق)، هیچ کس به اندازه شیمل در انظار محققانى که درباره ادبیات ایران تحقیق مى کنند، شهرت نیافته است.
»یوهان کریستف بورگل«، محقق آلمانى که در حال حاضر با دانشگاه زوریخ همکارى مى کند، با تحلیل ها و ترجمه هاى ادبى خود پیوندهایى بین ادبیات قدیم و جدید برقرار نموده است.
»رودلف گلپگه« محقق سوییس که در طول حیاتش از هر آلمانى زبان دیگرى با ادبیات جدید ایران آشناتر بود نیز، نقب هایى از ادبیات جدید، به ادبیات کهن ایرانى زده بود. او شاگرد »فریتس مایر« بود. از دیگر متخصصان آلمانى زبان در زمینه ادبیات ایران که لازم است نام او در اینجا یاد شود »ابرهارد کروگر« از مونیخ است، که ممتازترین اثر او در زمینه تحلیلى پیرامون آثار صادق هدایت (1977) است.
»گوتفرید هرمان« از استادان گوتینگن، نیز درباره نثر جدید فارسى کار کرده است. او با فرامرز بهزاد، متخصص ادبیات آلمانى در دانشگاه تهران، ترجمه آلمانى مجموعه اى از داستان هاى کوتاه فارسى متعلق به قرن بیستم (بهزاد، بوگل، هرمان 1978) را ویراسته است.
بخش اعظم ترجمه هاى آلمانى از ادبیات فارسى، کار آن عده از محققان دانشگاهى است که در زمینه فقه اللغه کار مى کنند. این جریان، به ویژه در مورد محققان ایران شناس جمهورى دموکراتیک آلمان سابق، که ترجمه آثار ادبى ایران را یکى از وظایف مهم و عمومى متخصصان دانشگاهى مى دانست، صادق است.
کارهاى »مانفرد لورنتس« و »ورنر زوندرمن« از بهترین مصادیق این مدعاست. پیشتر به نقش پیشگامانه اثر بزرگ علومى در زمینه تاریخ ادبیات نوین اشاره کردیم.
سرانجام لازم است که در این مقوله به ادبیات اصطلاحاً عامیانه نیز اشاره کنیم. سهم محققان دانشگاهى در این زمینه اندک و پراکنده است. دو محقق جوان؛ یعنى »رکسانا هاگ هیگوشى« و »اولریش مارتسولف« در اثر خود (1984) به تجزیه و تحلیل داستان هاى عامیانه فارسى پرداخته اند. تحقیق »اینگبرگ تالهامر«، ترک شناس اتریشى مقیم بامبرگ درباره ترانه ها و آوازهاى عامیانه ازبک هاى شمال افغانستان (1984) نیز از آن جهت که ازبک ها دوزبانه (ازبکى و فارسى)اند در اینجا یادکردنى است.
ب) مطالعات فرهنگى - تاریخى ایرانى در دانشگاه توبینگن و »اطلس خاور نزدیک توبینگن
هاینتس گائوبه« در »سمینار شرقى دانشگاه توبینگن« زمینه تحقیق تازه و بدیعى را در حوزه مطالعات ایرانى مطرح و معرفى کرد، که ریشه در دو زمینه سنتى تر تحقیقات ایران شناسى دارد. بدین معنى که او فقه اللغه ایرانى و عربى را به نحوى خلاق و پویا با فنون و دقایق باستان شناسى و جغرافیا تلفیق کرده و با این کار به رهیافتى در خور توجه در طرح سؤالاتى درباره تاریخ اسکان و ابنیه در فلات ایران راه برده است.نتایج این تحقیق در بررسى پردامنه گائوبه درباره تاریخ اسکان و ارتباطات در ایالات ارجان - کهکیلویه در جنوب ایران، از آمدن اعراب تا پایان عصر صفوى (1973) و هم در تحقیق و تألیف او به زبان انگلیسى درباره تاریخ ساختارى شهرسازى سنتى، تحت عنوان شهرهاى ایران (1979) و سرانجام در بررسى تحلیل گرانه او به اتفاق (اویگن ورت« درباره بازار اصفهان (1987) منعکس است.
یکى از بهترین آثارى که در این زمینه چند وجهى یا چندین رشته اى تحقیقات ایرانى انتشار یافته، اطلس خاور نزدیک توبینگن است.
در اینجا لازم است که علاوه بر تعداد کثیرى از نقشه هاى جغرافیایى، تاریخى، فرهنگى و اجتماعى، از برخى آثار منتشر شده دیگر که به این طرح مطالعاتى ارتباط دارند، یاد شود. یکى از این آثار، تألیف »هاینتس هالم« (1974) است که در آن گسترش مذهب فقهى شافعى در ایران قرون میانه به تفصیل بررسى شده است.
»دروتى کراوالسکى« نیز دو اثر مهم در زمینه جغرافیاى تاریخى نوشته است: یکى بررسى تاریخى - جغرافیایى درباره ایران دوره ایلخان در قرون هفتم و هشتم (1978) و دیگرى تحلیلى زبانى و محتوایى در باب وصف خراسان در جغرافیاى حافظ ابرو (1984) است.
ج) دین، مذهب و تاریخ علم
بنابر آنچه پیشتر گفته شد، روشن گشت که بیشتر مطالعات محققان آلمانى زبان درباره مسائل دینى و مذهبى ایران در آثار تحقیقى آنها درباره مسائل ادبى و تاریخى ایران مندرج است. امروز مشهورترین محقق آلمانى زبانى که درباره عرفان ایرانى کار مى کند، یک مورخ ادیان از میان دانشجویان »فریتس مایر« به نام »ریچارد گراملیش« است. کتاب سه جلدى طریقه هاى درویشى شیعى در ایران (1965، 1976، 1981) که هیچ کتابخانه جدى در ایران از داشتن آن بى نیاز نیست، اثر اوست. این اثر سه جلدى در واقع دایرة المعارف عظیمى درباره تصوف از نظر اجتماعى و روحانى ایران کنونى است.گراملیش یکى از محققان پر اثر در این زمینه است. با این حال وى در سایر آثارش توجه چندانى به ایران نداشته است. تحقیق و مطالعه درباره الهیات تشیع اثنى عشرى، سالیان متمادى دست مایه مرحوم پروفسور عبدالجواد فلاطورى، استاد درس اسلام در دانشگاه کلن بوده است. در تحقیقات و مطالعات او نیز ایران همواره در کانون توجه نبوده است. فلاطورى در سال هاى اخیر در زمینه تحلیل عناصر دینى در کتاب هاى درسى بعد از انقلاب اسلامى در ایران تحقیق مى کرده است.
کارى که »هارلد اوشنر«، متخصص حقوق دانشگاه ارلانگن درباره اصول فقه شیعه امامیه کرده است (1970)، هرچند از مدار بحث حاضر ما خارج است، اما دریغ است که در همین حد نیز بدان اشاره نشود. اکثر متخصصان اسلام شناس آلمان هنوز براى مطالعه درباره تشیع اثنى عشرى منزلت در خورى قایل نیستند. در حالى که محققانى هم که به طور تخصصى و حرفه اى درباره شرایع مختلف تحقیق مى کنند، کمترین توجهى به مسائل فقه اسلامى ندارند. و حتى انقلاب اسلامى ایران و پى آمدهاى آن چندان مورد توجه و تحقیق ایران شناسان آلمانى قرار نگرفته است و جز چند مقاله محققانه (انده 1980، فراگنر 1983، رومر 1982) مطلبى درباره آن نوشته نشده است.
بنابراین، در اینجا تنها باید به دو رساله فوق لیسانس که به هر حال بارقه هایى از عنایت به این جریان دارند، اشاره کنیم: یکى از دو رساله در رابطه با اسلام شناسى تهیه و تقدیم شده و دیگرى در فقه اللغه ایرانى.
رساله نخست از آنِ »یورگن یاکوبیس« درباره ذهنیت تاریخى شهید مرتضى مطهرى است و رساله دوم نیز تحقیقى است که فاطمه سمازاده درباره »اسلامى کردن« کتاب ها و برنامه هاى درسى ایران در سال هاى بعد از انقلاب اسلامى فراهم آورده است (1986).
علاوه بر این ها، لازم است تا از نخستین رساله دکترى که در حوزه مطالعات اسلام شناسانه آلمانى ها درباره جمهورى اسلامى ایران تهیه شده نیز یاد کنیم. این رساله (1985) حاصل تحقیق »سیلویا تلنباخ« درباره قانون اساسى سال 1385 ایران است، که وى آن را در دانشگاه فرایبورگ زیرنظر استاد رومر گذرانده است.
توجه محققان ایران شناس و اسلام شناس آلمانى زبان به جنبش ها و حرکت هاى دینى غیراسلامى و یا جوامع اقلیت غیرمسلمان در تاریخ ایران عصر جدید نیز بسیار کم و محدود بوده است. توجه جدى فرهاد سبحانى، محقق ایران شناس ایرانى و مدرس دانشگاه آزاد برلین، به عقاید بابیّه و بهائیّه در خلال تدریس و تحقیق خود یکى از استثناها در این جریان است. سایر جوامع و گروه هاى دینى و مذهبى، همچون یزیدى ها و اهل حق نیز گاهى موضوع تحقیقات اجتماعى و انسان شناسى قرار گرفته اند.
در سراسر این تحقیقات معدود و پراکنده به جامعه اقلیت زرتشتیان امروز ایران تقریباً هیچ توجهى نشده است. درباره مسیحیان نیز بندرت، آن هم در خلال مطالعات سامى، تحقیق شده است.
توجه »رودلف ماکوخ«، محقق سامى شناس دانشگاه برلین به ماندایى ها یا صابئین و زبانشان (1976) از همین دست است. اما هیچ مطلبى که به زبان آلمانى درباره یهودیان دوران جدید و معاصر ایران نوشته شده باشد، نمى توان یافت.
* نوشتار حاضر از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى به دفتر نشریه ارسال شده است.
1) ماهنامه هنرى و فرهنگى »از دیگران«؛ (نشریه رایزنى فرهنگى).
2) دیگر نشریات و تحقیقات انجام شده در رایزنى فرهنگى در دو دهه گذشته.
3) کتاب »راهنماى مدارس عالى آلمان« - Deutsche Hochschul Fuhrer.
4) سایت هاى مرکزى اینترنتى دانشکده هاى شرق شناسى و اسلام شناسى آلمان.
5) سایت هاى مرکزى اینترنتى دانشکده هاى ایران شناسى آلمان.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 271
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}